زیستن پیروزی من بود: معرفی چاقو، کتاب تازهٔ سلمان رشدی

عاطفه اسدی – آلمان

از خواندن کتاب «چاقو: تأملاتی پس از یک ترور ناکام» مثل آدمی مجروح برگشتم که باید مراقب باشد بلندبلند گریه نکند تا زخم‌هایش که تازه بسته شده‌اند، سر باز نکنند.

کتاب با عنوان اصلی Knife: Meditations After an Attempted Murder، در سال ۲۰۲۴ از سوی نشر جاناتان کیپ به چاپ رسیده است؛ خودزندگینامه‌ای که شرح اقدام به ترور سلمان رشدی به‌دست هادی مطر، پسر جوان لبنانی، و ماجراهای پس از آن است؛ تروری که در سال ۲۰۲۲ هنگامی‌که رشدی برای یک سخنرانی در نیویورک حض-ور پیدا کرده بود، اتفاق افتاد.

سی و سه سال بعد از فتوای روح‌الله خمینی، بنیان‌گذار جمهوری اسلامی، برای ترور رشدی به‌دلیل آنچه مسلمانان کفرگویی در کتاب «آیات شیطانی» می‌دانند، درست زمانی‌که رشدی آن را زمان تجربه‌‌کردن خوشبختی می‌نامد، افراطی دیوانه‌ای که حتی این چهارمین رمان رشدی را ورق هم نزده، با چاقویش به این نویسنده حمله‌ور می‌شود؛ مهاجمی که رشدی در کتاب، فصلی را به گفت‌وگویی خیالی با او اختصاص می‌دهد، اما حتی به‌اندازهٔ بردن نامش هم به او ارزش نداده و «الف» می‌نامدش. 

من قلم و شخصیت سلمان رشدی را دوست دارم، بیشتر کتاب‌هایش را خوانده‌ام و خب وقتی نویسنده‌ای را دوست دارید، مطالعهٔ دیدگاه‌هایش پیرامون ادبیات، هنر، خدا، دین و مسائل گوناگون دیگر، برایتان نه‌تنها جذاب، بلکه مانند نشستن در یک کلاس درس است و بسیار از او می‌آموزید؛ از مردی که نجات خود را «معجزه» توصیف می‌کند اما با وجود بازگشتن از مرگ، همچنان با دلایل قوی بر خداناباوری خود پافشاری می‌کند و از ظرفیت دین به‌عنوان سلاحی برای آسیب‌رساندن به جامعه صحبت می‌کند؛ مردی که روی زخم‌هایش پوششی از طنز تلخ می‌کشد و می‌گوید که در زندگی، یاد نگرفته چطور موتورسیکلتی را تعمیر کند اما خوب می‌داند چطور از طریق «ادبیات»، خودش را تعمیر کند. و این کتاب به‌نظر من در بُعدی شخصی، تلاش رشدی است برای خوددرمانی و گذر از آن ترومای وحشتناک.

اکتبر ۲۰۲۳، عکس از النا ترنوواها (Elena Ternovaja)
اکتبر ۲۰۲۳، عکس از النا ترنوواها (Elena Ternovaja)

«وقتی اهل ایمان معتقد باشند که آنچه باور دارند، باید بر دیگرانی که به آن باور ندارند، تحمیل شود، یا وقتی معتقدند که غیرباورمندان باید از بیان صریح یا طنزآمیز عدم باور خود منع شوند، آن‌گاه مشکلی وجود دارد. سلاح‌ساختن از مسیحیت در ایالات متحده، منجر به لغو رأی دادگاه عالی در پروندهٔ «روی در برابر وید» و نبرد جاری بر سر سقط جنین و حق انتخاب زنان شده است. سلاح‌ساختن از نوعی هندوگرایی افراطی در رهبری فعلی هند، به مشکلات و حتی خشونت‌های فرقه‌ای زیادی منجر شده است. و سلاح‌ساختن از اسلام در سراسر جهان؛ مستقیماً منجر به حکومت‌های وحشتِ طالبان و آیت‌الله‌ها، جامعهٔ سرکوبگر عربستان سعودی، برداشتن چاقو علیه نجیب محفوظ، حمله به آزادی اندیشه و بیان و سرکوب زنان در بسیاری از کشورهای اسلامی، و در تجربهٔ شخصی، حمله به من شده است… »

چاقو در کتاب، نه فقط به‌عنوان شیئی که با آن اقدام به قتل رشدی کرده‌اند، بلکه از همان روی جلد، به‌شکل‌هایی نمادین نیز ظاهر می‌شود. از یک‌سو شکافتن ابعاد گوناگون این واقعه به‌لحاظ سیاسی، مذهبی و همچنین واکاوی روان‌شناختی که رشدی روی خودش (و در بخش‌هایی، روی متهم) انجام می‌دهد، یکی از کاربردهای استعاری چاقوست. در جایی از کتاب، می‌خوانیم که رشدی «زبان» و به‌طور مشخص‌تر، «ادبیات» را چاقوی خود می‌نامد و این به‌معنای پاسخ‌دادن خشونت با هنر و کلمه است و اینکه نویسنده‌ای مانند رشدی، تا پای مرگ بر سر آزادی بیان تاوان می‌دهد اما باز هم با چرخهٔ باطل خشونت، موافق نیست و سلاحی برّنده‌تر از قلمش ندارد و بیان می‌کند که «هنر، استدلال، انتقاد و حتی رد را می‌پذیرد، اما آنچه نمی‌پذیرد، خشونت است و در نهایت، بر آنانی که آن را سرکوب می‌کنند، غلبه می‌کند.»

از سوی دیگر به‌نظر من چاقو، واقعاً خواننده را هم زخمی می‌کند! خواندن جزئیات رنج‌هایی که رشدی پس از ترور کشیده و جدال روزانه‌اش با مرگ، خواننده را هم به درون آن حس‌ها می‌برد. من با خواندن رنج‌های نویسنده، بندبند وجودم تیر می‌کشید و درد فیزیکی را در کاسهٔ چشم، دهان، قفسهٔ سینه، دست و تمام تنم تجربه می‌کردم. در بخش‌هایی از کتاب، حال رشدی موقع بازگشتن حس به انگشتش و تلاش برای تایپ اولین کلمات را می‌خوانیم، و بعید می‌دانم کسی بتواند بدون اشک‌ریختن، از خواندن این سطرها عبور کند. میزان کشش نثر رشدی و حس درون متن، به‌حدی است که حتی ایرادات فراوان ترجمه و ویرایش هم نمی‌توانند به‌طور صددرصد، لذت خواندن را از بین ببرند.

زیستن پیروزی من بود: معرفی چاقو، کتاب تازهٔ سلمان رشدی

ترجمهٔ فارسی این کتاب، به‌تازگی از سوی «گروه مترجمان پنهان» انجام و به‌رایگان ارائه شده است؛ کار باارزشی که من می‌توانم سختی، مشکلات و شتاب‌زدگی آن را برای اینکه مخاطب فارسی‌زبان نیز همپای تمام جهان به کتاب دسترسی پیدا کند و از آن محروم نمانَد، بفهمم، اما ای‌کاش قدری وسواس بر این عجله ارجحیت داشت و می‌شد در نهایت متن تمیزتری را بخوانیم. امیدوارم این اتفاق به‌زودی بیفتد و از این ترجمهٔ خام، یک نسخهٔ ویراسته ارائه بشود.

«چاقو» نه‌فقط از نظر ادبی، که سندی بسیار ارزشمند در حوزهٔ اهمیت آزادی بیان است. فتوایی احمقانه در سی و سه سال پیش، زندگی یک نویسنده را طوری تحت‌تأثیر قرار داد‌ که هم از خانواده طرد شد، هم تمام زندگی‌اش را پنهانی و با احتمال مرگ در هر لحظه زندگی کرد و حتی تا پای آن هم رفت و با بدترین صدمات، با ازدست‌دادن چشم، به زندگی برگشت. رشدی می‌گوید کل عمرش کوشیده که پس از فتوا، مردم او را با کتاب‌هایش بشناسند و حالا یک‌باره چاقو از راه رسیده و تمام این تلاش‌ها را نابود کرده است. اما او از مسیرش پشیمان نشده و معتقد است که در نهایت، دفاع از اصول آزادی بیان چیزی است که اهمیت دارد؛ حکومت‌ها می‌آیند و می‌روند و آینده، متعلق است به نویسندگان. و به کلمه:

«شعر نمی‌تواند جلوی گلوله‌ای را بگیرد. رمان نمی‌تواند بمبی را خنثی کند. و همهٔ طنزپردازان، قهرمان ما نیستند. اما ما کاملاً درمانده نیستیم… »

خواندن کتاب را توصیه می‌کنم.

ارسال دیدگاه